سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تبیین آیه تعاون در قیام حسینی

... دو رکن اساسی اصلاح جامعه اسلامی
اشاره: حضرت آیت الله آقا شیخ مجتبی تهرانی از شاگردان برجسته و خاص حضرت امام خمینی(ره) و هم مباحث آقا مصطفی بوده است. در حال حاضر در مدرسه مروی کرسی درس خارج فقه و اصول این مرجع تقلید برقرار است.
وی همچنین به عنوان استاد بزرگ اخلاق در تهران شناخته می شود و سالهاست در تهران جلسات اخلاق ایشان هر هفته چهارشنبه شبها در مدرسه نور خیابان ایران پذیرای طلاب و دانشجویان و فرهیختگان و عموم مردم است. ایشان هر ساله در دهه اول محرم و نیز دهه آخر ماه صفر علاوه بر اقامه عزا برای حضرت امام حسین(ع) به تبیین ابعاد مختلف قیام عاشورا می پردازد. ویژگی مباحث ایشان این است که با بیان مطالبی اجتهادی و عالمانه به جنبه های گوناگون کربلا از منظر مفاهیم قرآنی و تطبیق آن با رفتار و گفتار امام حسین(ع) می پردازد. نوشتار پیش رو مختصری از مباحث این استاد اخلاق در دهه اول ماه محرم سال 0831 شمسی با موضوع قیام امام حسین(ع) بر اساس تعاون می باشد. مباحث تعاون در فضای خاص فرهنگی و سیاسی دوره دوم خرداد بیان شده و به نوعی موضع گیری رسمی این مرجع تقلید و استاد اخلاق بر ضد سیاستهای فرهنگی دولت اصلاحات می باشد. این سلسله گفتارها در کتابی با نام تعاون به عنوان جلد اول از مجموعه قیام و انقلاب امام حسین(ع) توسط موسسه مصابیح الهدی (حفظ و نشر آثار معظم له) به چاپ رسیده است و همچنین متن کامل آن در پایگاه اطلاع رسانی ایشان قرار دارد.


تبیین معنای تعاون
« و تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الثم و العدوان و اتقوا الله ن الله شدید العقاب» (مائده: 2)
آیه شریفه تعاون می گوید باید کمک و اعانه به خیر و منع و جلوگیری از شر باشد. اگر می خواهی جامعه را اصلاح کنی، محور اصلاح در روابط اجتماعی همین است. راهش این است که وسائل اعمال خیر را در اختیار دیگران قرار دهی و به کسی که می خواهد کار مثبت و خیری انجام دهد کمک کنی که این اعانه به بر است و به کسی که می خواهد شری را ترک کند هم کمک کنی و وسائلش را برای او فراهم کنی که این هم اعانه به تقوا است. از آن طرف هم اگر کسی می خواهد شری مرتکب شود، چه آنجا که بازگشت کیفری آن شر به خودش باشد (اثم) و چه جایی که زیان آن شر به دیگری هم می رسد (عدوان) به او کمک نکن. این دو اصل را رعایت کن، جامعه اصلاح می شود. عقل و شرع ما هم همین را می گوید. امام حسین(ع) در مسیری که می آمد به این اصل اساسی عمل می کرد که ما از آن تعبیر به «استعانه» می کنیم. موقعی که امام حسین(ع) از مکه به سوی کوفه حرکت کرد تا روز عاشورا همین طور بود و با شکلهای مختلف این کار را می کرد؛ گاهی برخوردهای شخصی است، گاهی نامه نوشتن است و گاهی هم پیغام دادن است. یعنی از دیگران می خواست که در انجام دادن بر و تقوا کمک کنند و از آن طرف، به اثم و عدوان کمک نکنند. همه جور استعانه داشت؛ اما آنچه محور بود و حضرت خیلی به آن مقید بود این بود که شخص دنبال این باشد که بخواهد حق را زنده کند و جلوی باطل و منکر را بگیرد و چیزهای دیگر در آن مخلوط نشود.
انسان دارای دو بعد است: بعد مادی و بعد معنوی. انسان در بعد مادی اش به تنهایی نمی تواند امور معیشتی اش را اداره کند و به تعبیر ساده احتیاج به همکاری دیگران دارد. انسان در سیر معنوی اش نیز احتیاج به دستگیری دارد. مراد از تعاون این است که شخصی می خواهد فعلی را انجام دهد و دیگری مساعد او در انجام آن فعل شود. یعنی شرکت در فعل او نمی کند؛ بلکه در کاری که او می خواهد انجام دهد از او حمایت می کند. به تعبیر دیگر، تعاون عبارت است از فراهم کردن مقدمه ای از مقدمات و حمایت کردن.
تعاون به هر شکلش پسندیده نیست و قانون مندی دارد. این آیه می خواهد یک روش جاهلیت را بکوبد. چون در جاهلیت برای تعاون و همکاری و حمایت محورهایی درست کرده بودند؛ مثلاً عشیره و نژاد. قرآن می گوید تعاون بر محور نسب و نژاد نیست؛ همین طور بروید در مسائل سیاسی؛ هم حزبی هستند یا قراردادهای دفاعی و منطقه ای با هم می بندند... چون الآن هم بشر در کمال جاهلیت است. آن موقع عشیره و نژاد بود، حالا بدتر از آن هست. آن موقع جاهلیت صغری بود و این جاهلیت کبری است. قرآن می گوید درست است که اصل همکاری، اصلی عقلایی است اما مطلق نیست. بر محور بر است.
عدوان هم همان اثم است؛ اما وقتی اثم و عدوان کنار هم آمدند مراد از اثم، آن عمل سیئی است که متعدی به غیر نیست ولی عدوان، اثم و عمل زشت و سیئی است که متعدی به غیر هم هست. لذا از آن تعبیر می کنند به عدوان؛ یعنی تجاوز. یک وقت کسی گناه فردی انجام می دهد و تو هم او را اعانه می کنی این اسائه ای است که تعدی به غیر ندارد، اما یک وقت ـ نعوذ بالله ـ شخصی می خواهد برود مال مردم را بدزدد و تو برای او نردبان تهیه می کنی؛ این اعانه به عدوان است و اثر سوء آن در روابط اجتماعی و بر هم زدن سلامت جامعه بیشتر از اولی است.
اگر بخواهی جامعه اصلاح شود و روابط مجتمع سالم شود، این دو رکن باید اجرا شود. یکی اش هم به تنهایی کافی نیست. ممکن است کسی هم مسجد بسازد و هم در کنارش میخانه درست کند. چنین کسی «تعاونوا علی البر و التقوی» را درست کرده است ولی به «لاتعاونوا علی الثم والعدوان» عمل نکرده است؛ این طوری جامعه سالم نمی شود.
لذا در روایات داریم که نه تنها از ظالم حمایت نکن، بلکه برو مظلوم را اعانه کن؛ برو از او طرفداری کن؛ علی(ع) می فرماید: «کونَـا لِلظـالِـمِ خَصْمـاً وَ لِلْـمَظْـلُومِ عَوْنا». (نهج البلاغه، نامه 74) از مجموعه فرمایش های امام حسین(ع) با افراد - از معاویه گرفته تا دیگران- در ارتباط با قیام و نهضت حسینی و مکاتباتی که حضرت داشته و خطبه هایی که خوانده و بالأخره وصیت نامه ای که نوشته است به دست می آید حرکت ایشان برای دو موضوع است.
اول؛ انسان هیچگاه نباید کمک کند به اثم و عدوان؛ وقتی معاویه با حضرت صحبت می کند، حضرت به او می گوید که این تعریف هایی که از یزید کردی دروغ است؛ من این را تأیید نمی کنم. چون کمک به اثم و عدوان است. در پاسخ به ولید هم حضرت همین را فرمودند. اینکه می فرمایند بیعت نمی کنم، یعنی تأیید نمی کنم.
دوم، مسئله امر به معروف و نهی از منکر است. یک وقت می گویی نه تنها تأییدش نمی کنم، بلکه تا آنجا که می توانم در حد خودم جلویش را هم می گیرم.

اعانه بر اثم به نام آزادی
اگر علم داری مبغوض مولا دارد در جامعه واقع می شود، اگر قبول داری اسلام و دین را وظیفه ات این است که جلوگیری کنی؛ نه اینکه بستر باز کنی و بگویی «آزادی، آزادی»! این مثل معروف است که به شمر گفتند چرا امام حسین را کشتی؟ گفت «اگر من نمی کشتم عمر سعد می کشت»؛ این شد مجوز برای کشتن امام حسین(ع)؟ امام حسین(ع) برای همین قیام کرد. گفت حتی اگر همه بروند، من تک و تنها می ایستم. من هیچ وقت نمی آیم اثم و عدوان را امضا کنم.
امام در تحریرالوسیله می فرماید نوشته هایی که گمراه کننده است، نگه داشتنش، خواندنش، درس دادنش و درس گرفتنش حرام است. اینجا گفته می شود و گاهی هم به خیال خودشان می خواهند از بعضی از آیات قرآن استفاده کنند - که ما حمل بر صحت می کنیم و می گوییم ن شاءالله بی سوادند و نمی فهمند و مغرض نیستند- این است که می گویند «آقا، پس آزادی بیان چه می شود؟»
اگر بگویی «من شبهه را در جامعه منتشر می کنم، تو برو جوابش را بده»؛ بعد هم این آیه را بخوانی که «فَبَشّرْ عِبَادِ، الذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْـسَنَه»،(زمر، 17و 18) این حرف مثل این است که کسی ایدز گرفته باشد و بگوید «من خونم را به مردم تزریق می کنم، تو هم برو مردم را معالجه کن»! یا یک معتاد بگوید «من بین مردم هروئین پخش می کنم و معتاد درست می کنم، تو برو ضررهایش را به مردم بگو تا مصرف نکنند یا اگر مبتلا شدند، مداوای شان کن»! این منطق است یا مغالطه است؟!
ثانیاً بگو که شبهه را در ذهن چه کسی وارد کرده ای، تا من بروم و از ذهنش بیرون آورم؛ من که نمی دانم این نشریه خبیث و کثیف و ضد اسلام تو -که امام(ره) می فرماید اضلال و ضد قرآن است ـ به دست چه کسی رسیده است، تا بروم جوابش را بدهم. آیه «االَـذِیــنَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتبِعُونَ أَحْسَنَه» هم برای کسی است که صحیح را از سقیم و بلکه أصح را از صحیح تشخیص دهد و این را بفهمد که این حرفی که تو با لعاب شیرینی داری به او می دهی وسطش ویروس ایدز است و بیچاره اش می کند.
بنابراین آزادی بیان به طور مطلق را هیچ عاقلی نمی پذیرد؛ اما در یک جامعه اسلامی باید آزادی را «اسلام» تحدید کند. حالا می گویی اسلام زور گفته است؟! من از شما سوال می کنم که اگر در جامعه ای که بعد جسمانی مطرح است، بگویند «برای حفظ سلامتی مردم، پخش هروئین ممنوع است»، آیا این زورگویی است؟ اسلام می گوید حق بگو، حق بشنو و به حق عمل کن و تا پای جان هم بایست؛ تشخیص حق و باطل هم کارشناس دارد.
کارشناس دینی باید سه ویژگی را با هم داشته باشد: «علم»، «تقوا و عدالت» و «ترک هواهای مشروع» و سخن چنین کسی حجت شرعی است. جهتش هم این است که بحث، بحث زندگی جاودانه اخروی است. چون طبیب ظاهری جسمانی اگر اشتباهی کرد، نهایتش این است که آدم سه چهار روز زودتر می میرد؛ اما اینجا بحث مرگ ابدی است و لذا انسان در شبهات و بیماری های روحی باید به یک چنین کارشناسی که دارای این شرایط است، مراجعه کند.

سکوتی برابر جنگ با خدا
روایت از امام صادق(ع) است که در پاسخ به سوال فضیل بن عیاض فرمودند: اگر شخصی منکری را دید و می توانست جلویش را بگیرد ولی انکارش نکرد، این دوست دارد که خدا نافرمانی شود؛ هر کس که دوست داشته باشد که خدا نافرمانی شود، با دشمنی به جنگ با خدا رفته است. گاهی ممکن است یک کلمه یا سکوت در برابر منکر، صدق اعانه کند و تهیه اسباب برای منکر باشد که حرام است. نباید بی تفاوت بود.
... تکلیف شرعی ام می دانم و خدا را شاهد می گیرم که فقط برای خدای خدا می گویم که این جریان و این حرکت که از ناحیه دشمنان اسلام به سمت جامعه ما آمده است، تأییدش به هر شکل که باشد چه لفظاً، چه کتباً و چه عملاً، حرام است مسلماً و در حکم محاربه با امام زمان(عج) است.
فریب یک سنخ عقب نشینی مقطعی و تاکتیکی دشمن برای اینکه در دراز مدت به اهداف شومشان برسند را نخورید. خوشحالم اینها نتوانستند به اهدافشان برسند. والله، به خدا قسم نتوانستند. اینها فکر می کردند که طبقه جوان ما و بخصوص مراکز آموزشی ما را زودتر می توانند فریب دهند. چون جوان ها صافی ضمیر هستند و اهل کلک نیستند، اینها گفتند سر جوان ها را زودتر می شود کلاه گذاشت؛ برای همین از این راه وارد شدند. ولی اعتقاد من این است که نتوانستند؛ گرچه می خواهند به ما تحمیل کنند و بباورانند که توانسته اند.

خاطره ای از امام(ره)
من یک قضیه را نقل می کنم که شنیدنی است. دو سه ماه قبل از آنکه امام(ره) به پاریس بروند من رفتم نجف خدمت ایشان؛ هر روز هم آنجا خدمت ایشان بودم و خصوصاً راجع به ایران صحبت می کردیم. یک روز که من خدمتشان بودم به تعبیر خودمان داشتم مسائل را تحلیل می کردم. من به ایشان عرض کردم که اعتصاب ها در ایران شروع شده و خلاصه اگر این وضع بخواهد ادامه پیدا کند ممکن است خدای نکرده مردم از پا درآیند. اما یکی از این دو چیز می تواند پشتوانه نهضت باشد: اول اینکه وضع اقتصادی مردم خوب باشد تا بتوانند دوام بیاورند و شش ماه و یک سال ادامه دهند تا ریشه آنها را بکنند؛ ولی شما خودتان می دانید که وضع اقتصادی مردم خوب نیست. دوم اینکه سطح بینش فرهنگی و ایمانی مردم به قدری قوی باشد که هر نوع فشار اقتصادی را تحمل کنند؛ که این دومی را هم می دانید که رضا خان و پسرش پنجاه سال، نیم قرن، در ایران تلاش کردند که جامعه را به سوی لائیک ببرند. پس این را هم می دانید که الآن جامعه از لحاظ بی دینی در چه وضعی است؛ شما برای این مشکل فکری کرده اید؟ امام(ره) رو کرد به من و گفت فلانی، دومی؛ - عین تعبیرش را می گویم - گفت: «فلانی، رضا خان و پسرش پنجاه سال کوبیدند تا مردم را بی دین کنند ولی نتوانستند.»
شما دیدید که هر چه این مرد گفت، شد. چه بینشی داشت! حالا ممکن است شما بگویید که من غلو می کنم، اما والله در میان علما مرد بی نظیر تاریخ است. من به دشمنان اسلام و آنهایی که فکر می کنند می توانند این مردم را بی دین کنند می خواهم بگویم که اشتباه می کنید. این مردم بی دین نمی شوند. آنها که شمشیر را از رو بسته بودند و پنجاه سال کار کردند آن هم آن طور، نتوانستند؛ چه رسد به این دشمن ها که حالا می خواهند محتاطانه و دست به عصا جامعه را به سمت لائیک بکشانند. اینها کف روی آب هستند و می روند. البته شما باید به تکلیف شرعی تان عمل کنید. تکلیف شرعی این است که تأیید این خط و این حرکت ضد اسلام و ضد قرآن حرام است مسلماً؛ اما این را هم بدانید که اینها نخواهند توانست به هدفشان برسند. «فأمّا الزّبد فیذهب جفاءً» (رعد: 17) کف روی آب می رود.

 


» نظر
title=